ممکن است شادی حتی بر اساس نظریاتی که معمولاً اعتقاد بر این است که دیدگاهی نادیده انگاشته به آن دارند، مهم تلقی شود. ارسطوییها رفاه را با فعالیت فضیلتآمیز میشناسند، با این حال ارسطو به وضوح این را شرایطی بسیار خوشایند میداند، در واقع خوشایندترین نوع زندگی موجود است .
به تعبیر ارسطویی، بدون شاد بودن نمی توانید شکوفا شوید، و بدبختی به وضوح با رفاه ناسازگار است. حتی رواقیون، که بهطور بدنام همهی حالتهای درونی فضیلتآمیز را در بهترین حالت بیتفاوت میدانند، باز هم به شادکامی نوعی اهمیت میدهند: دستکم، ناشاد بودن بیفضیلت است. و فضیلت خود مستلزم نوعی شادکامی است، یعنی حالتی خوشایند از آرامش. همچنین، شادکامی احتمالاً در بیشتر موارد بی تفاوتی ترجیح داده می شود که بر ناراحتی ترجیح داده می شود. به یقین، هم روایت ارسطویی و هم رواقی روشن است که شادی به تنهایی برای رفاه کافی نیست، اهمیت آن آن چیزی نیست که عقیده عمومی آن را میداند، و برخی از انواع شادی میتوانند بیارزش یا حتی بد باشند.
در واقع، این که آیا هیچ مکتب عمده ای از اندیشه فلسفی، اهمیت شادی را به طور کامل انکار می کند، حداقل در یکی از گزارش های قابل قبول این موضوع، جای سوال دارد. تردید در مورد اهمیت آن احتمالاً ناشی از چندین عامل است. به عنوان مثال، برخی از شکاکان بر مفاهیم نسبتاً ضعیفی از شادی تمرکز می کنند، مانند این ایده که آن چیزی بیش از احساس ساده احساس شادی است - ایده ای که کمتر لذت گرا یا نظریه پرداز حالت عاطفی آن را می پذیرد. یا، به جای آن، فرض کنیم که نگرانی برای شادی فقط به حالات مثبت مربوط می شود. با این حال، «شادکامی» همچنین به عنوان یک اصطلاح عمومی برای حوزه نگرانی ای عمل می کند که هم مثبت و هم مثبت را شامل می شود. حالات منفی، یعنی انواع حالات روانی دخیل در شاد یا ناشاد بودن. همانطور که مراقبت از سلامتی عمدتاً بر سلامتی تمرکز دارد، محققان شادی نیز ممکن است بیشتر تلاش خود را بر مطالعه و کاهش ناراحتی متمرکز کنند - افسردگی، رنج، اضطراب و سایر شرایطی که اهمیت آنها بحثانگیز نیست. مطالعه شادی نباید بیشتر از اخم به لبخند توجه کند.
مجموعه آخری از سوالاتی که ما بررسی خواهیم کرد بر روی جستجوی شادی، چه فردی و چه جمعی متمرکز است. بیشتر ادبیات رایج در مورد شادی، چگونگی شادتر کردن خود را مورد بحث قرار می دهد، بدون توجه به اینکه آیا این یک هدف مناسب است یا اینکه چگونه ابزارهای مختلف برای پیگیری شادی از دیدگاه اخلاقی اندازه گیری می شوند. به طور کلی، اگر اصلاً باید شادی را به عنوان بخشی از یک زندگی خوب دنبال کرد، چگونه؟
قبلاً دیدیم که بیشتر فیلسوفان شادی را در درجه دوم اخلاق در زندگی خوب می دانند. جستوجوی فردی شادی ممکن است تابع هنجارهای غیراخلاقی نیز باشد، که احتیاط بارزترین آنهاست. هنجارهای محتاطانه نباید به اندازه «به پای خودت شلیک نکن» واضح باشد. در نمای شادی معتبر سامنر از رفاه، به عنوان مثال، ما ایستاده به دست آوردن کمی با دنبال شادکامی در راه غیر اصیل، برای مثال از طریق خود-فریبی و یا قدرتمند مواد مخدر مانند هاکسلی سوما، که تضمین می کند شادکامی هر چه که باشد (هاکسلی 1932 [2005]). این دیدگاه سؤالات جالبی را در مورد مزایای داروهای کمتر افراطی مانند استفاده درمانی از داروهای ضد افسردگی ایجاد می کند. چنین داروهایی می توانند زندگی را خوشایندتر کنند، اما بسیاری از مردم نگران هستند که آیا آنها خطری برای اصالت دارند یا خیر، شاید مزایای آنها را کاهش دهند. این امکان وجود دارد که چنین داروهایی شامل معاوضه های محتاطانه ای باشد که از برخی جهات رفاه را ارتقاء می دهد و در برخی دیگر آن را تضعیف می کند. اینکه آیا معاوضه ها ارزش آن را دارند یا خیر، به این بستگی دارد که در یک مورد خاص چگونه تعادل برقرار می شود. احتمال دیگر این است که گاهی اوقات چنین داروهایی اصالت را تقویت می کنند ، اگر برای مثال یک اختلال افسردگی مانع از “خود” بودن فرد شود.
با نگاهی به هنجارهای اخلاقی بیشتر، اما نه هنوز اخلاقی، ممکن است بتوان بدون رفتار غیراخلاقی یا غیراخلاقی، بد عمل کرد. در حالی که خود ارسطو رفتار بد را ذاتاً بی احتیاط می دانست، فهرست فضایل او آموزنده است، زیرا بسیاری از آنها (شوخ طبعی، دوستی، و غیره) آن چیزی نیستند که ما معمولاً به عنوان فضایل اخلاقی در نظر می گیریم. برخی از روشهای اخلاقی مجاز برای دستیابی به شادی ممکن است نامناسب باشند، زیرا با چنین فضایل «اخلاقی» در تضاد هستند. به عنوان مثال، آنها ممکن است بیوقار یا بیعزت باشند.
رفتار فضیلتآمیز ظاهری که به نام شادکامی شخصی انجام میشود، اگر به اشتباه انگیزه داشته باشد، ممکن است با فضیلت واقعی ناسازگار باشد. به عنوان مثال، شخص ممکن است صرفاً برای شادتر کردن خود به امور بشردوستانه بپردازد و در واقع برای به حداکثر رساندن بازده لذت جویانه، سخت تلاش کند تا کمک های خود را تنظیم کند. این نوع رفتار به وضوح نشان دهنده فضیلت شفقت یا مهربانی نیست و در واقع ممکن است به طور منطقی تحقیرآمیز تلقی شود. به همین ترتیب، قدردانی برای چیزهای خوب در زندگی خود، از نظر اخلاقی یا غیر اخلاقی، قابل تحسین است. با این حال، فضیلت قدردانی ممکن است توسط انواع خاصی از مداخلات قدردانی تضعیف شود، به موجب آن فرد سعی می کند با تمرکز بر چیزهایی که برای آنها سپاسگزار است، شادتر شود. اگر ابراز قدردانی ساختگی یا صرفاً ابزاری شود،[ 30 ]
اشتباهات در جستجوی شادکامی
یک سوال متفاوت این است که چه ابزارهایی برای دنبال کردن شادی مؤثرتر هستند. این اساساً یک سؤال تجربی است، اما برخی از مسائل اصولی وجود دارد که تأمل فلسفی ممکن است به آنها کمک کند. یکی از ادعاهای متداول که معمولاً «پارادوکس لذتگرایی» نامیده میشود، این است که جستجوی شادکامی خود باخته است. برای شاد بودن دنبال شادی نباش با این حال، روشن نیست که چگونه این حکم را تفسیر کنیم، به طوری که هم جالب باشد و هم درست. آشکارا بی احتیاطی است که هر لحظه شادی را در کانون توجه قرار دهیم، اما تردید داریم که اغلب این موضوع انکار شده باشد. با این حال، هرگز در نظر نگرفتن شادی نیز یک استراتژی غیرمحتمل برای شادتر شدن به نظر می رسد. اگر از میان چندین شغل به همان اندازه ارزشمند انتخاب میکنید و شواهد خوبی دارید که نشان میدهد برخی از آنها شما را بدبخت میکنند، در حالی که یکی از آنها احتمالاً بسیار رضایت بخش است، در نظر گرفتن این اطلاعات بیاحتیاطی به نظر نمیرسد. با این حال انجام این کار فقط به دنبال شادکامی است. به اصطلاح پارادوکس لذت گرایی شاید بهتر است به عنوان یک احتیاط مبهم در برابر تمرکز بیش از حد بر شاد کردن خود تلقی شود، نه نادیده انگاشتن چشم اندازهای صراحتاً به دنبال شادکامی - و برای این نکته متوسط شواهد تجربی خوبی وجود دارد (Schooler, Ariely).و همکاران . 2003، لیوبومیرسکی 2007).
اینکه شادی گاهی ارزش جستجو را دارد به این معنی نیست که ما همیشه کار خوبی از آن انجام خواهیم داد (هایبرون 2008b). در دهههای اخیر، مجموعه عظیمی از شواهد تجربی در مورد راههای مختلفی جمعآوری شده است که بهنظر میرسد افراد بهطور سیستماتیک مستعد اشتباه در تعقیب علایق خود، از جمله شادی، هستند. چنین تمایلاتی در چندین حوزه مرتبط با جستجوی شادی پیشنهاد شده است، از جمله (با بررسی های اخیر ذکر شده):
ارزیابی اینکه چقدر خوشحالیم یا در گذشته بوده ایم (هایبرون 2007)
پیش بینی (“پیش بینی”) آنچه ما را خوشحال می کند (گیلبرت 2006)
انتخاب منطقی (Kahneman and Tversky 2000, Gilovitch, Griffin et al . 2002, Hsee and Hastie 2006)
مجموعهای از ادبیات مرتبط هزینهها و مزایای (ظاهراً) آسانتر کردن دستیابی به شادی با افزایش گزینههای افراد را بررسی میکند. معلوم می شود که داشتن انتخاب های بیشتر ممکن است اغلب افراد را کمتر خوشحال کند، به عنوان مثال با افزایش بار مشورت یا احتمال پشیمانی (شوارتز 2004). در این زمینه کمتر مورد بحث قرار گرفته است، اما بسیار مرتبط است، حجم وسیعی از تحقیقات نشان می دهد که روانشناسی و رفتار انسان به طور قابل توجهی مستعد تأثیرات ناخودآگاه اجتماعی و سایر موقعیت ها هستند، که بدنام ترین آنها در آزمایشات اطاعت میلگرام گزارش شده است (دوریس 2002، 2015، هایبرون 2014). . عملکرد انسان، و جستجوی شادکامی، ممکن است عمیقتر از آنچه بسیاری از مفسران تصور میکنند اجتماعی باشد.
در مجموع، این تحقیق به شدت بر دو سؤال اصلی در ادبیات فلسفی متمرکز است: اول، ویژگی گسترده طبیعت انسان (مثلاً، ما از چه نظر حیوانات عاقل هستیم؟ چگونه باید استقلال انسان را تصور کنیم؟). دوم، آرمان های فلسفی جامعه خوب و حکومت خوب.
همین یک دهه پیش، ایده سیاست شادی چیزی جدید بود. در حالی که در برخی از مناطق، به ویژه ایالات متحده، در حاشیه باقی مانده است، در بسیاری از نقاط جهان علاقه زیادی به تبدیل شادی به یک هدف صریح برای سیاست گذاری وجود دارد. با این حال، توجه تا حد زیادی به تمرکز گستردهتر بر رفاه معطوف شده است تا نه تنها شادی، بلکه سایر نگرانیهای رفاهی شهروندان را نیز منعکس کند، و دهها دولت اکنون معیارهای رفاه را در آمار ملی خود گنجاندهاند.
بیایید منطق سیاست های با هدف ارتقای رفاه را در نظر بگیریم. در اندیشه سیاسی، سنت لیبرال مدرن تمایل دارد که دیدگاهی خوش بینانه از طبیعت انسان و ظرفیت های فرد برای انتخاب محتاطانه داشته باشد. تا حدودی به این دلیل، حفظ و گسترش آزادی های فردی، از جمله گزینه های مردم، به طور گسترده ای گرفته می شود هدف اصلی، اگر نه هدف، دولت مشروع است. مردم باید آزاد شوند تا به دنبال زندگی خوب آن گونه که می بینند بروند و فراتر از آن دولت باید به طور کلی از تجارت ارتقای رفاه دور بماند.
این دیدگاه از جامعه خوب مبتنی بر فرضیات تجربی است که موضوع بحث های قابل توجهی بوده است. اگر معلوم شود که مردم به طور سیستماتیک و قابل پیش بینی در تعقیب منافع خود اشتباه می کنند، ممکن است دولت ها بتوانند سیاست هایی را طراحی کنند که چنین اشتباهاتی را اصلاح کند. البته، مداخله دولت می تواند انواع دیگری از اشتباهات را ایجاد کند، و بحث هایی در مورد اینکه آیا چنین اقداماتی احتمالاً ضرر بیشتری نسبت به فایده دارد وجود دارد (به عنوان مثال، گلیزر 2006).
اما حتی اگر دولتها نتوانند به طور مؤثر با بیاحتیاطی انسان مقابله کنند، باز هم ممکن است مردم در اشکال اجتماعی که بر انتخابها تأثیر میگذارند یا حتی آنها را محدود میکنند، عملکرد بهتری داشته باشند تا احتمال اشتباهات جدی کمتر شود. (فرهنگ غذا و تأثیر آن بر سلامتی ممکن است یک مثال آموزنده در اینجا باشد.) این ایده که مردم زمانی که زندگی آنها به طور اساسی محدود شده یا توسط بافت اجتماعی و فیزیکی آنها هدایت می شود، به بهترین شکل ممکن زندگی می کنند، اخیراً زمینه گرایی نامیده شده است . دیدگاه مخالف، اینکه افراد زمانی بهترین عملکرد را دارند که زندگی آنها تا حد امکان توسط خود افراد تعیین شود، فردگرایی است.(Haybron 2008b). زمینهگرایان اخیر شامل جامعهگرایان و بسیاری از کمالگرایان هستند، اگرچه زمینهگرایی یک دکترین سیاسی نیست و با لیبرالیسم و حتی اخلاق سیاسی آزادیخواه سازگار است. زمینه گرایی در مورد ارتقای بهزیستی به کارهای اخیر در روانشناسی اخلاقی مربوط می شود که بر ویژگی اجتماعی عامل انسانی، مانند موقعیت گرایی و شهودگرایی اجتماعی تأکید می کند.
جدا از موضوعات کارآمدی، سؤالات اخلاقی در مورد ارتقای شادکامی دولتی وجود دارد که موضوع اصلی بحث بوده است، هم به دلیل ادبیات اشتباهات و هم به دلیل تحقیقاتی که نشان می دهد تمرکز سنتی تلاش های دولت برای ارتقای رفاه، رشد اقتصادی، تأثیر شگفتانگیزی بر شادی دارد. یکی از نگرانی ها پدرگرایی است: آیا سیاست مبتنی بر شادی بیش از حد به آزادی شخصی تجاوز می کند؟ برخی از سیاستی که ممکن است بسیار نزدیک به دنیای جدید شجاع هاکسلی باشد، می ترسند، جایی که دولت شادی ناشی از مواد مخدر را برای همه تضمین می کند (هاکسلی 1932 [2005]). با این حال، پیشنهادات سیاستی موجود کمتر بوده است. تلاشها برای هدایت انتخاب، به عنوان مثال به نفع پسانداز بازنشستگی، ممکن است پدرانه باشد، اما مدافعان استدلال میکنند که چنین سیاستهایی میتوانند به اندازهای سبک باشند که هیچ کس نباید با آن مخالفت کند، حتی در برخی موارد تا آنجا پیش میرود که آن را «آزادیخواهانه» میدانند. پدرگرایی» (تالر و سانستاین 2008). ایده این است که «تکانهای» ملایم، مانند قرار دادن گزینههای پیشفرض در فرمهای استخدام برای کنار گذاشتن پول برای بازنشستگی، تنها بهطور بیاهمیت در انتخاب دخالت میکند، هزینه کمی یا بدون هزینه برای کسانی که میخواهند انتخاب متفاوتی داشته باشند، تحمیل میکند، و به احتمال زیاد مورد استقبال اکثر افراد قرار میگیرد. از کسانی که هدف قرار گرفته اند.
همچنین تلاشهای دولت برای ارتقای مستقیم شادی از طریق سیاستهای اجتماعی نسبتاً سبک و شاید اصلاً پدرانه نیست، برای مثال با اولویت دادن به بیکاری بر رشد اقتصادی به این دلیل که بیکاری تأثیر بیشتری بر شادی دارد. سیاستهای دیگر ممکن است شامل تلاش برای کاهش زمان رفت و آمد، یا قرار دادن محلههای قابل پیادهروی و فضای سبز در اولویت برنامهریزی شهری باشد، دوباره به دلیل شادی. برخی ممکن است چنین اقداماتی را پدرانه تلقی کنند تا جایی که آزادی (در قالب رفاه اقتصادی) را با یک خیر اساسی، شادی، که مردم به طور ناموزون برای آن ارزش قائل هستند، معامله می کنند، اگرچه همچنین استدلال شده است که امتناع از در نظر گرفتن ارزش های شهروندان مانند شادی در سیاست. مشورت از طرف آنها می تواند به منزله پدرگرایی باشد (هایبرون و الکساندروا 2013).
نوعی اعتراض به سیاست مبتنی بر شادی استدلال میکند که شادی، یا حتی رفاه، صرفاً هدف اشتباه سیاست است، که در عوض باید بر ارتقای منابع یا قابلیتها تمرکز کند (رالز 1971، نوسباوم 2000، کوونگ 2011، سن 2009). دلایل متعددی برای این نوع دیدگاه ذکر شده است، یکی از آنها این است که سیاست هایی با هدف ارتقای شادی یا رفاه، الزامات پذیرفته شده عمومی “بی طرفی لیبرال” را نقض می کنند، که طبق آن سیاست باید در بین مفاهیم خوب بی طرف باشد. با توجه به این محدودیت، دولت ها نباید هیچ دیدگاهی از زندگی خوب را ترویج کنند و سیاست های مبتنی بر شادی ممکن است برای نادیده گرفتن آن استدلال شود. نگرانیها در مورد پدرگرایی نیز در اینجا ظاهر میشود، این ایده این است که دولتها فقط باید بر روی دادن این گزینه به مردم تمرکز کنند.شاد بودن یا هر چیز دیگری، سپردن دستاورد واقعی بهزیستی به خود فرد مستقل. با این حال، همانطور که اخیراً دیدیم، مشخص نیست که ابتکارات سیاست شادکامی واقعاً تا چه حد آزادی یا استقلال شخصی را نقض می کند. نگرانی دیگر این است که شادی واقعاً یا در درجه اول چیزی برای رفاه انسان نیست (Nussbaum 2008).
اما انگیزه اصلی برای اندیشیدن به شادکامی هدف اشتباه سیاست این است که نه شادی و نه رفاه کانون مناسب نظریه عدالت نیستند . آنچه عدالت از جامعه می خواهد، در این دیدگاه، این نیست که ما را خوشحال کند. ما حق نداریم شاد باشیم در عوض، عدالت فقط ایجاب میکند که هر یک از آنها فرصت کافی (مثلاً در قالب منابع یا قابلیتها) برای دستیابی به یک زندگی خوب داشته باشد، یا هر یک از آنها سهم عادلانهای از مزایای همکاری اجتماعی داشته باشند. هر چقدر هم چنین نکاتی قابل قبول باشد، مشخص نیست که تا چه حد در مورد بسیاری از پیشنهادات برای سیاست مبتنی بر شادی کاربرد دارند، مگر قوی ترین ادعاها مبنی بر اینکه شادی باید تنها باشد. هدف سیاست: بسیاری از تصمیمات خط مشی اساساً با مسائل عدالت اجتماعی و همچنین مبانی قانون اساسی که تمرکز برخی از نظریه های عدالت است، مرتبط نیستند. شادکامی می تواند نامزد ضعیفی برای «ارز» عدالت باشد، با این حال همچنان یکی از دغدغه های اصلی سیاست ها باقی مانده است. در واقع، هدف اصلی مدافعان سیاست شادی، نه تئوریهای عدالت، بلکه تاکید شدید دولتها بر ارتقای تولید ناخالص داخلی و سایر شاخصهای رشد اقتصادی بوده است. این در اصل بحثی درباره عدالت نیست و هنوز ادبیات فلسفی به طور گسترده با آن درگیر نشده است.
مشخصات این پایان نامه:
عنوان پایان نامه: بررسي تاثیر ورزش بر میزان عزت نفس ، شادکامي و کيفيت زندگي جوانان
موارد قابل استفاده از این پایان نامه: آموزش پروپوزال و پایان نامه نویسی – برای درس روش تحقیق و سمینار و کلیه امور پژوهشی مرتبط
شامل همه قسمت های یک پایان نامه استاندارد: فصل اول: طرح و کلیات پژوهش. / فصل دوم: مبانی نظری پژوهش و مروری بر پژوهشهای پیشین. / فصل سوم: روش اجرای پژوهش. / فصل چهارم: تجزیه و تحلیل آماری داده های پژوهش. / فصل پنجم: نتیجه گیری و پیشنهاد.
منابع فارسی: دارد
منابع لاتین: دارد
نوع فایل: Word و قابل ویرایش
تعداد صفحه: 162 صفحه
کد فایل : 59