موضوع روانشناسی درباره کودکان با استعداد

ما معمولاً تصویر کودکی با صورت گرد و کک مکی با عینک در ذهن داریم. او همیشه به سؤالات به طور صحیح پاسخ میدهد و بدون کمک دیگری معمولاً در حال انجام آزمایشات علمی است. او گاهی اوقات به عنوان پروفسور کوچک شناخته می شود. یا شاید او هنرمند یا نوازنده ویولن باشد که چهار سالش است او ساعتها برای انجام تمرین خود صرف نظر از کارهای دیگر وقت می گذارد؛ این کودک همانطور که گفته شد در ریاضیات نیز قوی است. این نوع تصور قالبی؛ که در میان عموم رایج است مثمرثمر نیست علی الخصوص اگر ما در فکر تعلیم و تربیت کودکان خردسال باهوش و مستعد بر اساس چهارچوب آموزش فراگیر باشیم.

برای اکثر افراد، این دیدگاه های کوته و محدود در مورد کودکان باهوش و مستعد در شکل دهی و تأثیرگذاری بزرگسالان در رابطه با کودکان خردسال تحت حمایتشان ادامه پیدا خواهد کرد. در مورد کودکان در سالهای اولیه محیط مناسبی جهت بحث و بررسی نحوه تعلیم و تربیت کودکان باهوش و مستعد، تحت چهارچوب آموزش فراگیر است. کودکان خردسال، اغلب اوقات در مقایسه با کودکان و متمایز بیشتر مورد پذیرش قرار می گیرند. اگرچه صداقت آنان میتواند نیروبخش باشد گاهی اوقات باعث شرمندگی بزرگان می شود. اکثر کودکان خردسال دیگر خردسالان را بدون توجه به تفاوتهایی که بینشان وجود دارد پذیرفته و باهم بازی می کنند. اگرچه برای بزرگسالان این پذیرش به آسانی انجام نمی گیرد.

هنگامی که متوجه می شویم کودکی کار نامتعارفی انجام می دهد. به طریقی سعی بر شناسایی این کار او داشته سپس به دنبال عنوانی جهت توضیح تفاوت او می گردیم. شاید ما سعی بر تصحیح این تفاوت داریم که نشان دهیم آنها طبیعی هستند. فراگیر سازی در سال های اولیه کودکی در سال های اولیه کودکی به طور طبیعی در مراقبت و آموزش کودکان خردسال فراگیر سازی صورت می گیرد. ساختار و تمرین در سال های اولیه کودکی به نظر می رسد که پذیرش یک رویکرد فراگیر سازی در یادگیری را فراهم می کند؛ زیرا یک برنامه آموزشی بازی محور با رویکرد کودک محور به کودک اجازه می دهد که کودکان مرحله یادگیری را کنترل کنند. این به آن معنا نیست که ساختاری وجود ندارد و اهدافی در نظر گرفته نشدهاند بلکه یادگیری و رشد بااهمیت دیده شده و اهداف و نتایج سادهای نیستند.

در نظام آموزشی سنتی بریتانیا؛ کودکان نامناسب آن هایی هستند که اختلال جسمانی، اختلال رفتاری، اختلال یادگیری و همچنین ... حتی کودکان مستعد و باهوش را جدا کردیم. اگرچه در اکثر سال های کودکی این کودکان در کنار همدیگر آموزش میدیدند و جدایی صرفاً در زمان ورود به مدرسه اتفاق می افتاد. خطری که در سال های اولیه کودکی شروع و شناسایی کودکان باهوش را سخت می کند این است که کودک محوری را از کودک می گیرند و به جای آن شروع به پذیرش رویکردهای رسمی که در مدارس عرضی می شود می کنند در این مورد که یادگیرندگان باهوش باید به چالش کشیده شوند بحثی وجود ندارد اما چگونگی این چالش نیازمند بحث و بررسی بیشتر است. زیرا اهداف این کتاب، آموزش فراگیر انتخاب شده ե کودکان باهم آموزش ببینند: یکدیگر و بزرگسالان، مجامع و خانواده هایشان یاد بگیرند. این زمینه، این استدلال شده که یادگیرندگان باهوش و مستعد می توانند: به طور مناسب به چالش کشیده شوند. به عنوان اعضای باارزشی جامعه یادگیری در نظر گرفته شوند. هوش و استعدادهایشان در زمینه فراگیر سازی شناخته و تجلیل شوند. بنابراین در زمینه اموزشی چه میدانیم که می تواند ما را در این زمینه یاری دهد.


موضوع پیشنهادی تحقیق روانشناسی :

مقایسه الگوهای ارتباطی والدین کودکان با استعداد و کودکان عادی